تبادل نظر

https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
nazilafe564
تعداد پست: 1
1991 بازدید
عنوان تاپیک

فهمیدن خیانت پارتنرم بعد از جدایی ناگهانی ایشون

درود خدمت مریم عزیز و اعضای عزیز انجمن رادیو بینا.راستش من در اواسط دهه ۳۰ زندگی ام و بعد از یه جدایی و چند رابطه شکست خورده با فردی آشنا شدم که حدود ۲سال و نیم باهم ارتباط داشتیم اما هم خونخ نبودیم و ایشون به قول خودش ترس از ازدواج داشت و هیچ تلاشی نمی‌کرد با ترسش مقابله کنه و من به زور دوتا روانشناس بردمش و بعد از اینکه حاضر نشد جلسه دوم رو بره میگفت تمام تلاشم رو کردم اما نشد. می‌گفت خیلی دوستت دارم و خیلی ابراز علاقه می‌کرد اما به شدت در مورد خانواده ش و خودش دروغ میگفت با اینکه من همیشه باهاش صادق بودم و توقع مالی هم ازش نداشتم وخودم مستقل بودم از لحاظ مالی، ولی خیلی درمورد درآمدش دروغ میگفت ، موسس یه آموزشگاه  بود و خیلی زیاد هم درآمد داشت ولی بسیار موقع خرید هدیه تولد خساست داشت.و حتی میدیدم که پول هاش رو میده ملک میخره ولی حاضر نبود ماشین بخره و وسیله آسایشش باشه، من داشتم برای یه آزمون مهم آماده میشدم که یکسال کامل بسیار واسش تلاش کرده بودم ولی تا دید ممکنه من با قبولی در این آزمون از این شهر برم، در اون شرایط بحرانی حرف جدایی رو پیش کشید و شوک بزرگی به من وارد کرد چه روزهایی که گریه نکردم و التماسش نکردم ولی اهمیتی نمی‌داد.میگفت بخاطر هردومون هست و ... و میگفت من تا مدت ها با کسی ارتباط نخواهم داشت، شاید دوماه گذشت تا من تونستم به سختی خودم رو پیدا کنم اما خیلی از فرصت های زندگیم رو از دست داده بودم تو اون مدت ، تو این دوماه گاها تماس تلفنی داشتیم یا من میرفتم تو موسسه و در حد ۱۵ دقیقه میدیدمش چون هنوز دوسش داشتم و اونم میگفت دوست دارم.تا اینکه یه روز بم زنگ زد و گفت بیا ببینمت وقتی رفتم  حس میکردم پشیمان شده ولی بعد از اینکه از پیشش خواستم برگردم، دیدم گوشیش رو پنهان کرده در صورتیکه بخاطر کارش به گوشیش وابسته بود خیلی.بعد از کلنجار و کلی دروغ شنیدن ازش که گوشیش رو نمیدونه کجا گذاشته .گوشیش رو پیدا کردم و دیدم با شخصی دیکه ارتباط داره با پیام های عاشقانه و حتی قبل از اومدن من باش صحبت کرده بود.حس حماقت حس شکست حس تنفر حس گول خوردن تمام وجودم رو گرفته و حس میکنم خرد شدم... از همه مردا بدم میاد اعتمادم به آدما رفته همش کنج اتاقم دارم خودم رو سرزنش میکنم و میگم چقددددر ساده بودم و چقدر در حقم پستی کرد در حالیکه من چقدر بش انگیزه میدادم و چقدر در حقش خوبی ها کردم .... خیلی حالم بده خیلی

اینم بگم که از خانواده ش دور بود و به قول خودش سال ها جدا بوده .یه‌جاهایی خیلی حامی بود واسم از لحاظ عاطفی یا مشورت دادن و همیشه میگفت من ازدواجی نیستم و نهایت از هم جدا میشیم و  از پیشنهاد های دخترای دیگه میگفت ولی من همیشه امیدوار بودم . اما خیلی جاها هم دروغ گفت و چه ضربه بدی بم وارد کرد.هنوز باورم نمیشه به راحتی وارد ارتباط دیگه ای شده بود و من چقدر ساده بودم و نفهمیدم و اینم بگم اینگونه جدایی و خیانت رو در روابط قبلیم یه مدل دیگ تجربه کردم و مستاصل و داغونم که چرا من که اینهمه متعهد و صادقم و دنبال آدم روراست و متعهد هستم چرااااا

۱۴۰۲/۰۸/۱۵، ۱۴:۴۸
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
radio bina
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 0

سلام عزیزم درک میکنم داستانی که تعریف کردی منو متاثر کرد احتمالا یک مدت توی این حس غم و رنج درگیر میشی اصلا ایراد نداره اگه اشک ریختی اما خوب به صحبت های من دقت کن عزیزم

با وجود این حال بد, ازت میخوام چند کار را ترک نکنی چون اگه خودت را منزوی کن حس تنفرت بیشتر میشه و خدایی ناکرده درگیر افسردگی حاد و بلند مدت میشی و به جسمت اسیب میرسونی 

حتی با این حال بدت روتین خواب را کامل رعایت کن، صبح وقتی از خواب بیدار میشی حتما بیست دقیقه برو بیرون نور خورشید بهت بخوره و پیاده روی کن 

تو این شرایط به شدت از پست های زرد و بدون پشتوانه علمی که مدام از خیانت و اشتباهات رابطه حرف میزنن دوری کن،پس توصیه اول من تحرک روزانه ست،همه خشم و حال بدت را با تحرک و ورزش هوازی تخلیه کن ،بریزش بیرون 

توی یک دفتر هر حس بدی که داری بنویس و بعد با نگاه یک فرد سوم شخص جواب بنویس 

مثلا اینطوری 

من: احساس میکنم فرد بی ارزشی هستم 

نگاه ناظر سوم:ایا با خیانت یکی دیگه ارزش من کم میشه؟

همه احساسات و افکارت را به چالش بکش 

لطفا این تمرین را انجام بده و برام اینجا بنویس میخوام ببینم نگاه سوم شخصت چه جوابهایی بهت میده 

۱۴۰۲/۰۸/۱۵، ۲۱:۳۹
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
nazilafe564
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 1

درود و وقت بخیر .خیلی متشکرم از پاسخ شما و حضور و پشتیبانی عالیتون مریم عزیز و تیم عالیتون... با پاسختون بغض کردم و اشک ریختم که اینقدر سخاوتمندانه راهکار میدین. شروع میکنم به انجام توصیه هاتون 

حس های بدم و پاسخ ناظر:

خیلی حس تحقیر و ناکافی بودن دارم ، حس میکنم اون دختری رو که جایگزین من کرده خیلی بالاتر از من دیده درصورتیکه من هم مستقلم و هم ظاهرم آراسته ست و هم متعهد بودم. اما حس میکنم منو پایین تر از اون دیده

پاسخ ناظر: ن عزیزم تو خودت رو کم میدیدی و بخاطر اون فرد از ارزش هات میگذشتی و نادیده شون میگرفتی و همین باعث شد اون آدم تا جای ممکن بتازونه و دچار خود بزرگ بینی بشه تا جایی که دنبال جایگزینی تو با فردی بگرده که فقط دنبال دلبری و رنگ و لعاب هست و بس .چون تو زیادی تواضع داشتی تو رو با اینهمه کمالات کم دید و هروقت خواست تو در دسترسش بودی و وقتی واسه خودت نمیذاشتی 

وقتی یاد دروغ هاش و بخشیدن های مکرر از طرف خودم میفتم حالم از خودم بهم میخوره و حس بی عرضگی و حماقت بم دست میده و کاش خودم سال پیش این ارتباط رو قطع میکردم 

ناظر: تو بارها تجربه اینهمه ایثار و از خود گذشتگی بی مورد رو در روابط قبلی داشتی اما بازهم تکرار کردی و بازهم بخاطر یه نفر از ارزش هات که یکیشون ازدواج بود گذشتی و باش موندی تا این اتفاق رخ داد واست ... از این به بعد خودت اولویت باش و بس

در پاسخ به:

سلام عزیزم درک میکنم داستانی که تعریف کردی منو متاثر کرد احتمالا یک مدت توی این حس غم و رنج درگیر...

۱۴۰۲/۰۸/۱۵، ۲۳:۱۹
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
radio bina
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 0

متوجه شدی اگر کنترل زندگیت را دست افکار منفی بدی چه اتفاقی میفته؟اون بخش افکارت که مدام احساس ناکافی بودن داره از روی داده های دوران کودکیه و مثل بچه ای که احساس خطر کرده احساس میکنه امنیتش به خطر افتاده 

اما به پاسخ خودت در بخش ناظر دوباره نگاه کن،یک طرز فکر بالغ قوی و دارای امنیت که پاسخ همه چیز را میدونه و منطقیه 

شما باید هر فکری که ازارت میده را همیشه بنویسی و با نگاه ناظر سوم به چالش بکشیش ،اجازه نده هیچ فکری بدون جواب بمونه همشون را پای دادگاه محاکمه بیار و عین بازرس پرس و جو کن به چالشش بکش 

ناظر سوم بهت راهکار داده که بهتره به خودت بیشتر توجه کنی 

هر صبح بیدار شدی برو جلوی اینه خودتو بغل کن ،تحقیقات میگن بغل کردن خودت باعث ارامش میشه ،در اینه به خودت بگو: تو دوست داشتی هستی تو زیبایی و هرچیزی که حالت را بهتر میکنه را انجام بده 

اگر نتونی خودت را عاشقانه دوست داشته باشی این کمبود را از هیچ رابطه ای نمیتونی به دست بیاری،اما وقتی خودت در اولپیت باشی وقتی کسی بهت احترام نگذاشت راحت ترکش میکنی 

عشق و محبت را با التماس از کسی نخواه ، هرگز 

برای خودت یک هدف مشخص کن ، یک مهارتی که بتونه سرت را شلوغ کنه راجع بهش فکر کن و برام بنویس چه هدفی انتخاب کردی

۱۴۰۲/۰۸/۱۷، ۱۱:۰۰
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
nazilafe564
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 1

درود و سپاس بی کران از مریم عزیز و تیم عالی ایشون. ممنونم از اینهمه عشقتون به ما heartheart

طبق توصیه تون شروع کردم به نوشتن احساساتم و به چالش کشیدنشان با نظر شخص سوم و باید بگم اون آشفتگی خیلی کمتر شده و با اینکه هنوز غم هست اما یه آرامشی هم کنارش حس میکنم . واسه خودم سه تا هدف تعیین کردم : شروع دوباره مطالعه زبان انگلیسی و اقدام برای پیدا کردن و انجام کار پاره وقت در زمینه رشته خودم رژیم درمانی و زیاد کردن تعداد روزهای ورزشم از سه روز به ۶ روز در هفته 

مریم عزیزم خیلی ازتون متشکرم و ممنون میشم کتابی در زمینه ارتباط با جنس مخالف یا این مدل معرفی کنید . عمیقا دوستون دارم و آرزو دارم زندگی تون بیش از پیش در پرتو نور و خوشبختی باشه ... مرسی که هستین 

 

۱۴۰۲/۰۸/۱۹، ۱۸:۱۹
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
radio bina
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 0

سلام کتاب مثل یک مرد فکر کن مثل یک زن رفتار کن   نوشته استیو هاروی را مطالعه کنید

۱۴۰۲/۰۸/۲۰، ۱۹:۲۹

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید
کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات انجمن درد دل رادیو بینا می باشید
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
پر بازدید ترین تاپیک های امروز
سوال
۱۴۰۱/۱۲/۰۱ ۱۴:۲۸:۰۸
تصویر نگاری
۱۴۰۲/۰۶/۱۹ ۱۱:۳۶:۱۷
بیشتر ببینید
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز