سلام.پسرم ۱۷سالشه ،چندوقته اونقدر غمگینه باهیشکی حرف نمیزنه،پدرش خیلی وضع اعتیادش خرابه ولی پسرم میگه نمیام باتو زندگی کنم.میگه بابا گناه داره باید مواظبش باشم.نمیدونم از غم دوری وغم و مشکلش چیکارکنم؟ دارم دیوونه میشم،مثل مرده ای که دستش از دنیای پسرش کوتاهه شدم.نمیدونم فکر بدبختیهای زندگی یک زن تنها و مشکلاتش باشم یا غصه ی بچمو بخورم،🥺
با یک مشاور حوزه کودک و نوجوان صحبت کنید چون اون بچه اگه اسیب ببینه تاثیراتش خیلی مخربه
فرانک عزیز، اولین و مهمترین قدم برای ساختن یک زندگی شاد برای فرزندان اینه که قبل از هرچیز ما مادر توانمندی باشیم، جدایی از همسر و تنهایی، بدبختی نیست، در انتخاب واژگانت دقت کن چون همین کلمات در ظاهر ساده احساسات را در شما ایجاد میکنه و توانمندی را ازتون سلب میکنه. بهترین کمک به پسرتون در حال حاضر اینه که ابتدا خودتون را قوی کنید، توصیه من اینه که با یک مشاور صحبت کنید و به اتفاق پسرتون اونجا برید . یک شخص بیرونی میتونه راحت تر با پسرتون صحبت کنه و جدا از این مورد میتونید با یک وکیل هم صحبت کنید.
سلام
احسنت به این پسر خوب که تحت هر شرایطی حاضر نیست بابا را رها کند، به داشتن چنین پسری افتخار کنید و مواظبش هم باشید...
اگر هم نگرانی از این بابت دارید که پسرتان دچار اعتیاد شود، هیچ وقت بطور مستقیم سین جینش نکنید و اعصابش را بهم نریزید، چون در این صورت گمان خواهد کرد که شما به او اعتمادی ندارید، پس باید با به وجود آوردن یک سری رفتارهای خاص که مخصوص دنیای مادر و فرزند است و بین آنها تبادل میشود، به توسط آن رفتارها کنترل شرایط را به دست گرفت و ایجاد اعتماد کرد که منجر به عاقبت بخیری شود...
موفق باشید
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید