مریم جان ببخشید که خیلی پیام میذارم
دیگه جونم به لبم رسیده هرروزی که میگذره بیشتر دلتنگ میشم نمیدونم چیکار کنم که برگرده الان نزدیک یکماه شده که رفته اوایلش چندبار زنگ زد گریه میکرد که حالش بده ولی به دلیل مخالفت خونوادش مجبور به جدایی شده فکر میکردم برمیگرده هرروزی که میگذره بیشتر داغون میشم
سلام منم مشکلم همینه الان سه ماهه که رفته ممنون میشم کمکمون کنید اصلا نمیدونم الان باید چیکار کنم
دلتنگی برای ما زنها خیلی سخته، پیر میشیم، افسرده میشم، بی حوصله میشیم و به خودمون آسیب می زنیم، علتش اینکه وقتی کسی رو دوست داریم میشه همه زندگی ما و این اشتباه هست، به نظر من در اینجور مواقع باید ذهن رو درگیر یادگیری یه مهارت کنیم، سفرهای کوتاه بریم و کلا یه برنامه ای ردیف کنیم تا کم کم ذهن ما آروم بگیره، سخته خیلی سخته مرور خاطرات ولی ما باید به فکر خودمون باشیم و آمادا بشیم برای ورود یک فرد جدید و بهتر در زندگی. الهی که دل همه زنها و دختران خوش باشه 🌻❤🌻
عزیز همراه اینجا بستریه که بتونی راحت بنویسی و باهم کمی درد و دل کنیم، شما از دردت بگی و ما و دوستانت همدلی کنن پس هرزمان دوست داشتی بنویس و احساساتت را تخلیه کن. در حال حاضر سعی کن وقتت را با چیزی مشغول کنی تا حالت دلتنگی بیش از حد آزارت نده. طبیعیه که این احساس را جفتتون دارید و نمیشه سرکوبش کرد. اما با همدیگه صحبت کنید. ببینید دلیل مخالفت خانواده چیه و آیا راهی برای متقاعد کردن اونها وجود داره یا نه. به نظر من هم شما هم دوستتون در حال حاضر باید وقتتون را روی برنامه و اهدافتون بگذارید تا استقلال بیشتری به دست بیارید، وقتی استقلال مالی و شخصیتی شما به حد کافی برسه، شهامت اتخاذ یک تصمیم گیری مستقل را خواهید داشت. خصوصا پارتنر شما که باید در این رابطه بیاموزه که مسولیت تصمیم گیری مستقل را یاد بگیره و تبعاتش را بپذیره.
مرررسی عزیزدل
متاسفانه یکماهی هست که از هم جدا شدیم گفت ادامه دادن به صلاحمون نیست گفت تمام تلاشش رو کرده و میدونه که نمیتونیم آینده ای با هم داشته باشیم و اصلا به حرفای من گوش نداد که بخواد دنبال راه حل باشه من یکبار ازدواج کردم و خوانوادش حتی حاضر نشدن با من حرف بزنن منو بشناسن و خودش هم تنهام گذاشت و رفت
فقط یکی دوبار زنگ زد و گفت میخواستم حالتو بپرسم
نمیتونم از فکرش بیرون بیام خودمو سرگرم میکنم بیرون میرم ولی حتی یک لحظه هم از فکرش بیرون نیومدم
و تا جایی که از دوستاش شنیدم اونم همینطوره
نمیدونم باید پیش قدم بشم و زنگ بزنم یا صبر کنم که خودش برگرده ؟
در پاسخ به:
عزیز همراه اینجا بستریه که بتونی راحت بنویسی و باهم کمی درد و دل کنیم، شما از دردت بگی و ما و دوس...
مشکل از خود ماست که باورشون میکنیم اینده مون رو با اون تصور میکنیم و رویاهامون رو میبافیم به مرور زمان متوجه میشیم نه اونقدری که من به اون بها میدادم اون نمیده وگرنه چطور ممکنه یه ادم تو سه ماه ۵ ثانیه وقت نداشته باشه یه پیام بده حال ادمو بپرسه، حالا هر چقدر خانواده اش مخالف باشن، و اون موقع هست که ادم دلش میگیره. فقط امیدوارم یه روز عمیقا بفهمه با من چیکار کرده.
سلام عزیزم
باتوجه به همه صحبتهات من یک نکته اساسی رو خواستم باهات در میون بزارم اول ازاینکه مشاوران رادیو بینا مشاوره تخصصی بگیر ،این سوالات رو از خودت بپرس ،بعداز رفتنش در حال حاضر چه فکرهایی میاد سراغت که کل روز در گیر میکنه ،ودرنهایت حال بدی رو باعث میشه ،اون فکرها دلایل که به ذهنت میاد رو بنویس وببین برای آنها جواب داری ،واین کار باعث میشه حجم فکرها که مثل یک نشخوار هست بهت حمله میکنه مستعصلت میکنه ممکنه از روند زندگی عادی تو رو بندازه ،چون این فکرها مثل خوره تو ذهنت میاد میره ویک سری سوالاتی داری که میخای از اون بپرسی ولی نیست که جوابتوبده،خب شما با این وضعیت نباید از بین بری که پس باید به فکر راه حل باشی ،تکنیک نوشتن خیلی بهت کمک میکنه ،نکته دوم اینکه باید در مسیر شناخت خودت تلاش کنی ،طرحواره هاتو بشناسی چون بعضی از طرحوارهای ما رفتار فعلی مارو در رابطه رقم میزنه مثالی برات میزنم کسی که طرحواره طرد رهاشدگی داشته باشه ممکنه در مسیر رابطه بخاطر جاذبه طرحواره ای با کسی آشنا بشه که در نهایت رهاش کنه واین باید توسط یک روانشناس تشخیص داده بشه پس اول خودتو بشناس در نهایت به همه سوال هایی که بی جواب مونده میرسی ،حتما از رادیو بینا ومطالبی که تهیه میشه استفاده کن وبا مشاوران رادیو بینا همراه باش
موفق باشی دوست نازنین
سلام عزیزم
میدونی چیه تا یه جایی دلتنگی طبیعیه، یعنی تمام سلولهای بدنت اون شخص آشنا رو دوباره میخواد ، اون هورمونهایی که به واسطه ارتباط با اون شخص ترشح میشده رو میخواد پس باید بدونی عزیزی رفته و دل به دل خودت بدی و با خودت مهربون باشی و کمی سوگواری کنی و کم کم پرونده ببندی
بخش دیگر این دلتنگی برمیگرده به بلاتکلیفی ، تو مطمئن نیستی برمیگرده یا نه ، به همین دلیله که بیشتر دلتنگ میشی در واقع با احساس دلتنگی میخوای این علاقه رو روشن نگه داری
بخش دیگر این دلتنگی کار ذهن هست ، یعنی شروع و یادگیری مهارت جدید خیلی سخته ، اینکه برای خودت هدف مشخص کنی سختسختتره در نتیجه شروع تازه مثل یک کابوس میمونه برات و ذهن برای اینکه نمیخواد وارد فاز جدیدی بشه سعی میکنه با ایجاد حس دلتنگی تورو در همین مرحله نگه داره
خیلیها بودن که بعد از چند سال هنوز در این مرحله گیر کردن
پس لطفا با خودت رو راست باش و این پرونده رو ببند و شروع کن به ساختن زندگیت و اهدافت ... دوره پیله در لین سایت یک شروع عالی هست که گام به گام همراهته تا بدونی و بفهمی کدوم مسیر برات بهترینه
لطفا رهگیر بازی ذهن نشو و خودت رو نجات بده از این پیله
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید