تبادل نظر

https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
reza616
تعداد پست: 1
3860 بازدید
عنوان تاپیک

خواهش مریم جون بخون . دیگه انگیزه هیچ کاری رو ندارم به آخر خط رسیدم

سلام مریم جون 

من ترکان هستم هم سن و سال شما، در یک خانواده ای بسیار سختگیر به دختر و حساس به درس و تحصیل بزرگ شدم جز شاگردان باهوش و زرنگ بودم، در ۲۳ سالگی ازدواج کردم قبل ازدواج با هیچ پسری حتی ارتباط تلفنی هم نداشتم با یکبار صحبت با شوهرم که سرو زبان دار بود تونست نظر من و خانواده ام رو جلب کنه در حالیکه تضاد فرهنگی بسیاری داشتیم من دختری ساده و در یک خانواده با فرهنگ و ایشون یک پسر از خانواده مذهبی روستایی ، اما ایشان در تهران تحصیل و کار کرده بودند و به طبع کمی متفاوت از خانواده و به اصطلاح روشنفکرتر، دارای خصوصیات حس رهبری و زود پرخاشگر و مغرور بود.

یادمه از وقتی ازدواج کردم برای خودم در زندگی برنامه داشتم و همسرم بدون در نظر گرفتن من و اهداف من همیشه اهداف خودش رو پیش برده و هیچ وقت مشوقی برای من نبود من به علت سختگیریهای خانواده اعتماد به نفس قوی نداشتم و بعد از ازدواج هم شوهرم به علت اخلاق تندش همان اعتماد به نفس رو هم از من گرفت با سختی فراوان درس می خوندم با وجود بچه ناخواسته و دچار وسواس فکری شدید و بدون هیچ کمکی مطالعاتم رو پیش می بردم به طوری که ۵ بار آزمون علمی دانشگاه تهران رو قبول شدم اما به علت اعتماد به نفس ضعیفم هر مصاحبه ای که رفتم شکست خوردم بماند که چند مصاحبه علمی دیگر هم جاهای دیگر رفتم. سرتو درد نیارم من الان مادر سه فرزند خوب هستم تقریبا دوستی ، خواهری و کسی که باهاش بتونم دردل کنم رو ندارم و همیشه در زندگیم دنبال اهدافم بودم و همیشه شکست خوردم و هیچ لذتی از زندگیم نبردم چون همیشه فکرم مشغول اهدافم بوده ، شوهرم با خیال راحت اهدافش رو پیش برده و هر روز موفقتر از روز قبل است دوره زبانش رو تکمیل کرد ولی هیچوقت به من شرایط پیشرفت رو مهیا نکرد ، حتی با فرستادن یک پرو پوزال به دانشگاه واشنگتن تونستم نظر شدید استاد رو برای دکتری جلب کنم ولی چون زبان نداشتم نتونستم برم . بهر حال نزدیک ۱۳_۱۴ سال تلاش ادامه تحصیل بی نتیجه ماند و بعد از یکی دو سال بی هدفی الان بر روی رمز ارزها کار می کنم تا از لحاظ مالی مستقل بشم و بتونم به همسرم وابسته نباشم در کنارش با خیال راحت اهداف علمیم رو پیش ببرم که متاسفانه شکستهای فراوانم هم در این حوزه به شدت افسردم کرده، همیشه خونه ام ، اما با وجود افسرگیهام سعی می کنم به خودم و ورزشم و زیباییم برسم اما در کل انسان شادی نیستم و نمی تونم خانوادم رو شاد کنم و الان تقریبا بیشتر شکستهای در زندگیم رو از جانب همسرم می بینم و هر از چند گاهی سر دعوا در این مورد رو باز می کنم . مریم جون واقعا درمونده هستم خیلی تلاش کردم بچه هام رو بدون کوچکترین کمکی در تنهایی بزرگ کردم الان پسر بزرگم ۱۵ سالشه . واقعا موندم، بدون هدف داشتن در زندگی هم پای ادامه دادن ندارم و از طرفی دیگه انگیزه ادامه دادن هم ندارم. پیج شما رو اتفاقی دیدم با این تصور که خدا شما رو سر راه من قرار داده اومدم انجمن دردو دل. خواهش می کنم کمکم کن بتونم از جام بلند شم راهنماییم کن که چه کنم . ممنونم

۱۴۰۱/۰۶/۰۵، ۱۰:۴۷
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
yasamin
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 1

یکی از اولین نکات در کتاب اثر مرکب نوشته‌ی دارن هاردی اینکه در تلاش این باشیم همیشه خودم بصورت ۱۰۰ در صد مسئولیت زندگی خودمون رو برعهده بگیریم تا اینکه دیگران رو . من به شما حق میدم چون خودمم تو چنین شرایطی هستم البته اختلاف سنی و امکانات من خیلی از شما کمتره من حتی نمیتونم تحصیلاتم رو ادامه بدم اما همیشه خودم رو مقصر میدونم چون اگر من سکوت نمی کردم هیچوقت نادیده گرفته نمی شدم به این منظور نمیگم که باید  جر و بحث و دعوا راه مینداختم نه ولی خودمم نباید بی تفاوت بخودم اجازه میدادم که نادیده گرفته بشم . اگر ما آدم ها برای خودمون ارزشی قائل نشده باشیم پس نباید توقع داشته باشیم اهدافمون  با ارزش بشمار بیان .بنظر شخصی من اینکه شما خودتون مسئولیت زندگی خودتون برعهده بگیرین البته با روش های درست تا با شکست مواجه نشین اونموقع درهای بسته خود بخود برای پیشرفتتون باز میشن. با آرزوی شکفتن گل لبخند بر لبانتون ⚘

۱۴۰۱/۰۶/۰۵، ۱۴:۱۷
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
radiobina
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 0

دوست عزیز ممنون که ما را امین خودتون دونستید. همینطور که بارها هم توضیح دادیم ، از طریق پیام متنی و بدون جستجوی بیشتر در مورد نحوه تربیت، محیط و جزییات اتفاقات و تجربیات یک شخص، نمیشه نسخه ای کارشناسی براش پچیید. امااز ظاهر داستان چیزی که با قطعیت میتونم بگم اینه که مشکل شما به شدت به کودکی شما مربوطه و شما با اون مشکلات وارد یک رابطه شدید. قدم اول شناخت ریشه ترس ها، عدم اعتماد به نفس و ناامیدی شما از شکست هست. در کودکی ما سهمی بابت مشکلاتی که خانواده برای ما ایجاد کرده نداریم اما وقتی وارد بزرگسالی میشیم، با اگاهی از اون تله ها میتونیم قدم های بعدی را محکم تر برداریم. همسر شما هیچ ارتباطی در مشکلات بنیادین شما مانند عدم عزت نفس داره بلکه شما با یک تله بسیار بارز وارد یک رابطه ای شدید و فضایی شبیه کودکی را برای خودتون بازسازی کردید، بدون اینکه ازش مطلع باشید. پیشنهاد من اینه که نام و مشخصات خودتون رااز طریق داریکت پیج اینستاگرام برام بفرستید و تاکید کنید که برای ورکشاپ تله پیش ثبت نام کردید. این ورکشاپ بهترین راهنما برای شما و کسانیه که در یک رابطه سمی هستن و میخوان نسبت به تغییر انیده شون قدم بردارن. مطمین باشید مسیر روشنی در پیش خواهید داشت و تصادفی با ما و مجموعه مان اشنا نشدید.

۱۴۰۱/۰۶/۰۵، ۱۴:۵۷

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید
کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات انجمن درد دل رادیو بینا می باشید
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
پر بازدید ترین تاپیک های امروز
گفتن حقیقت به پارتنر
۱۴۰۳/۰۸/۳۰ ۱۴:۵۲:۴۹
لاغری
۱۴۰۳/۰۶/۰۳ ۱۷:۰۶:۲۹
بیشتر ببینید
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
کمالگرایی
user_57526406 ۱۴۰۳/۰۸/۲۵ ۲۱:۱۱:۵۴
بدخلقی های پسرم
۱۴۰۳/۰۸/۲۸ ۲۲:۴۲:۲۸
بیشتر ببینید
داغ ترین های تاپیک های امروز