سلام وقت بخیر
من ۷ ساله ازدواج کردم .. همسرم فرد بسیار آروم و متعادلی هستن و من برعکس ایشون خیلی پرهیجانم از هرچیز کوچیکی به وجد میام هم زود خوشحال میشم هم زود ناراحت میشم.. و زودرنج هم هستم .. کودکی سختی و گذروندم و چه از لحاظ احساسی چه مالی .. پدرم پرخاشگر بودند و مادرم و مارو هم گاهی کتک میزدند..
ما تو خونه کلا با صدای بلند حرف میزدیم ولی بزرگتر که شدیم دیگه سعی کردیم مثل پدرم نباشیم چون ایشون از طرف همسایه و اکثر فامیل طرد شده بودند
من یه ازدواج فامیلی ناموفق داشتم و چون فقط میخاستم خونه پدرمو ترک کنم و اصلا تشکیل زندگی ندادیم و هیچ تفاهمی نداشتیم و جدا شدیم
برونگرا بودم و بسیار شاد .. در تمام دوران تحصیل و دانشگاه .. الان شاغل هستم و تو جایی کار میکنم که محیطیه که با آدم های آسیب دیده مواجهم و بسیار عصبی میشم .. ۷ سال پیش مجدد ازدواج کردم از طریق اینترنت سایت هنری با ایشون آشنا شدم چون هردو به شعر و هنر علاقه داریم خودم ترک هستم و همسرم دورگه عرب و تو شهر ایشون زندگی شروع کردیم که فرهنگی متفاوت با شهر ماهم دارند .. ایشون هم کارشناسی دارند و شغل آزاد.. همسرم دوشیفت سرکارند و خیلی سرشون شلوغه.. یک مقدار تنبل بودند که بخاطر شلوغی کارشون تشدید میشه و خیلی چیزها یادشون میره .. مثلا ساده ترین چیز کیسه زباله میزارم حتی تو هال جلو چشمش اما یک هفته میمونه اونجا و آخرش صبح اداره رفتنی خودم یا حرص و عصبانیت میبرم میزارم دم در.. یا قراره مثلا سرویس تمیز کنند فیلتر آبی عوض بشه یه دستگاه تعمیر بشه آنقدر میمونه شاید اون دستگاه یکسال بمونه.. بارها سر این قضیه من خشمم فوران کرده اما ایشون میگن تو پرخاشگری وقتی عصبانی هستی نباید توهین کنی .. توهین من تو این ۷ سال شاید ۷ تا کلمه عذرمیخام احمق یا بیشعور یا کثافت به زور گفته باشم .. به ایشون میگم خودت آنقدر کارد به استخون میرسونی که اینطور میشه.. کلا ایشون دیگه به من ابراز کلامی نداره و هیچوقت بهم نمیگه دوستم داره و این منوناراحت میکنه
بهش میگم میگه تو خودت منو خورد کردی و پرخاشگریت باعث میشه دیگه نتونم بهت ابراز کنم
کلا زندگی آروم و خوبی داریم و گاهی وقتی اینو میگم میگه با شوخی که من ساکتم و بهت هیچی نمیگم
و مثلا میگه نباید سر دخترم به هیچ عنوان داد بزنم و با صدای بلند حرف بزنم.. دختر خیلی شلوغی داریم که همه هم میدونن خیلی شلوغه و من واقعا گاهی از کوره در میرم و اینجا تو این شهر غریب با هیچکس جز مادرشوهرم که تک و تنهاست ارتباطی نداریم .. خیلی احساس تنهایی میکنم و دیشب به شوهرم گفتم اگر برمیگشتم عقب نمیومدم شهرتو و اونم میگه همه چیو بفروشیم و تو برگردی شهرت و من بمونم کارمو سروسامان بدم بیام گفتم نه.. خلاصه درگیر مشکلات پیچیده ای هستم نمیدونم چیکار کتم. از یه طرف هم میگه اصلا انتقاد پذیر نیستی .. من آدم متعادلی ام به نظر خودم .. از کجا بدونم فقط انتقاد پذیر هستم یا نه؟ یا پرخاشگرم یا نه؟
جدیدا فکزهای عجیب میاد تو ذهنم .. فکر میکنم این آروم بودن شوهرم همش یه نقشه است و میخاد دخترمون بزرگ بشه و مستقل بشه و بعد راحت میتونه به من بگه خوش اومدی .. و اینو دیشب هم بهش گفتم گفت من اصلا همچین آدمی نیستم .. اینم بگم پدر مادر ایشون دوسال پیش طلاق گرفتن
و مادرشون همیشه شاهد خیانتهای پدرشوهرم بودن و فقط تحمل کرده بودن چون جایی نداشتن برن
سلام ممنون که با ما درد دل کردی و مساله را بیان کردی
وضعیت خوابت را برام بنویس
روزانه تحرک داری؟
یک روزت را برام بنویس چیکار میکنی
تفریح و سرگرمیت چیه؟
به تدریج و اروم اروم چالشت را حل میکنیم. ممکنه به دلیل حجم پیام ها کمی دیر جواب بدم اما بی جواب نمیمونه
سلام وضعیت خوابم خوب نیست.. بعد ازدواج کلا ساعات خوابم بهم خورده و باعث سردردهای وحشتناکم شد ولی بعد بزرگ شدن دخترم بهترم اما همیشه کمبود خواب دارم چون دخترم بسیار کم خوابه و همسرم همیشه دیر میخابه
روزانه زیاد تحرک ندارم
صبح زود بیدار میشم سریع صبحانه برا خودم یا دخترم آماده میکنم گاهی وقتها هم برای همسرم که ببریم
میرم سرکار تا ساعت ۳ عصر کار کارمندی دارم
عصر میام خونه ناهار میخوریم نیم ساعت تلویزیون تماشا میکنیم و منو همسرم میخابیم عصر بعد یک یا دوساعت بیدار میشم و آشپزی و شستن ظروف و کارهای خونه تا شب ساعت ۱.. گاهی یه چیزی میدوزم یا کتاب هنری مطالعه میکنم.. روزهای تعطیل شب با مادرشوهرم و دخترم و همسرم میریم پاساژی یا فضای سبزی چیزی یه ساندویچ میخوریم
و جمعه ها خونه مادرشوهرم مهمانیم گاهی هم ایشون میاد خونه ما مهمان .. تفریح دیگه نداریم .. و سالی دوبار میرم شهر خودمون دوسه هفته خونه پدری .. همین
شاید سالی یکی دوبار هم مسافرت یک روزه به شهرهای اطراف بریم .. همسرم مدام سرکاره
اقوام یا دوستی که باهاش رفت و آمد داشتیم نداریم
قبلا داشتیم اما همسرم میگن دوست ندارن دوستاشون بیارن خونه و کم کم با اونا هم قطع ارتباط خانوادگی کردیم
کلا تفریح و سرگرمیم خوندن کتابهای هنری و خیاطی کردن و شیرینی درست کردن همین
در پاسخ به:
سلام ممنون که با ما درد دل کردی و مساله را بیان کردی
وضعیت خوابت را برام بنویس
<...یک دلیل عمده عدم کنترل هیجانیتون کم خوابی هست، اکر این بخش را اول درست کنید روی باقی موضوعات بیشتر کنترل دارید.
ساعت خوابتون را با همسرتون هماهنگ نکنید، وقتی شما تا دیروقت بیدار میمونید دختر شماهم قطعا بیدار میمونه
برای تنظیم خواب خودتون هر ساعتی که صبح بیدار میشید یک ساعت زودتر بیدار بشید یعنی حتی اگر خوابتون هم میاد بیدار بشید
خواب عصرتون را کلا حذف کنید با دخترتون به فضای سبز برید
مسیر محل کار به خانه را تا حدی پیاده طی کنید
قبل خواب گوشی را خاموش کنید حدودا دو ساعت قبل
نور خانه را شب ها کم کنید خصوصا وقتی به ساعت خواب نزدیک میشید برای فرزندتون هم خوبه
۲ ساعت قبل خواب شام سبک بخورید
شما ابتدا این توصیه ها را انجام بدید من به تدریج در مورد نحوه کنترل خشمتون توضیح میدم
باشه چشم
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید