سلام . امروز اپیزود تروما رو گوش دادم و فهمیدم من چرا من از جنس مخالف بیزارم یا وقتی رابطه ای رو میخوام شروع کنم از طرف مقابلم فراری هستم . حس خوبی به مرد ندارم و دچار استرس شدید میشم . ناگفته نماند مادرم اووونقدرمنواز مردا و بد بودن رابطه ترسونده و همیشه میگه دخترم خوبه و تمیز که ازدواج نمیکنه و ... ولی اینم بگم من دبیرستان بودم و پسرعموم تقریبا ۸ سالی ازم بزرگتر بود . هرجا منو تنها گیرمیاورد، خودشو میمالید به من و سینه هامو و بدنمو لمس میکرد. والان که دارم تعریف میکنم قلبم تند میزنه .ازش وحشت داشتم. بعدش اون ازدواج کرد و من هنوووز تو تروما گیر کردم. به خانوادم نمیتونم بگم ،اصلا گفتنش دردی دوا نمیکنه چون پدر و مادرم به حدکافی پدرومادر نیستن . تا حالا با کسی رابطه نداشتم مادرم سرکوفت میزنه و منوبد میدونه چه برسه بگم واااویلا میشه.
چیکار کنم ؟ گذشته ولی حس ترس همیشه تووجودم هست. بعدگوش دادن اپیزود با خودم میگم نکنه همه استرسهایی که دارم علتش از این موضوع باشه 😔
سلام عزیزم
چقدر عالی که در راستای بهتر کردن حالت، تلاش میکنی واین نشون میده در مسیر خوددوستی خودت هستی ،شما یک تجربه آسیب زای دوره کودکی داشتی وابیوز شدی قطعا همه نشانه ها در دوره بزرگسالی خودش رو نشون میده ،حال الانت به اتفاقات دوره کودکیت ارتباط داره ،ترس ها افکار منفی که نسبت به جنس مخالف داری واینکه نمیتونی رابطه برقرارکنی ،باتوجه به اینکه مادرتون هم رفتار حمایتی نداشته نتونستید از کسی کمک بگیرید واین احساسات منفی در وجودتون شکل گرفته ،کاری که در درجه اول باید برای خودت انجام بدی ،از مشاور کمک بگیری و این تروما واسیب رو درمان کنی مطمئنا حال خوبی رو تجربه میکنی چون در مسیر خودشناسی هستی وباید به خودت افتخار کنی .پیشنهاد میکنم با مشاوران رادیو بینا همراه باش .
سلام عزیزم
تجاوز در هر سنی که باشه مشکلات رفتاری و احساسی زیادی برای شخص بهمراه داره و صد در صد ترومای روحی و روانی از این موضوع در شما وجود داره
علاوه بر تروما چیزهایی که از مادرت نوشتی در باب تمیز بودنت یک باور خطرناک در تو ایجاد کرده که مرد کثیفه و ...
عزیزم این باورها و این تر تروماها مانع بزرگی هستن برای موفقیت تو در تمامی زمینه ها ، ازدواج ، کار و جذب پول ، روابط اجتماعی
اگر درمان نشه از لحاظ جسمی هم به مشکل بر میخوری و بعد از مدتی دچار بیماری تیروئید میشی و همینطور استخوان درد و سر دردهای شدید
همیشه خسته و بی‌حال هستی ، همیشه درجا میزنی و در سراشیبی افسردگی قدم میزنی
به مرور زمان حالت از خودت و خانم ها هم بهم میخوره و مشکلات بیشتر میشه ، دیگه تبدیل به شخصی میشی که از انسانها بیزاره و ترس شدیدی هم از حضورشون در وجودت احساس میشه
پس الان که اینقدر عاقلی و پر قدرتی که مشکلت رو نوشتی با همین قدرت تمام این زخمها رو درمان کن تا بتونی رشد کنی
عزیزم باید خیلی پرقدرت بری جلو و یکی یکی باورهاتو بریزی بیرون و باورهای جدید رو وارد ذهنت کنی
کاری هست که نیاز به صبوری و پشتکار داره ، اواسط راه شاید ذهنت مقاومت کنه و نذاره پیش بری ولی باید این مسیر رو طی کنی تا موفق بشی
اول اینکه به خانوادت احترام بذار و در ذهنت دیگه به حرفهاشون اهمیتی نده و یک زندگی جدا برای خودت بساز
در قدم بعدی کتاب‌هایی که در این سایت هست حسابی باورهاتو زیر و رو میکنه لیست کتاب‌ها رو در بیار و یکی ، یکی شروع کن به خوندن
و اگر با یک مشاور خوب در این مسیر گاهی صحبت کنی خیلی عالیه و باعث میشه در مسیرت ثابت قدم باشی
خانه
دوره
پادکست
کتاب
انجمن
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید