دارم دیوونه ميشم،با دوست پسرم یکماهه کات کردم دیروز فهمیدم با دوست صمیمی من دوست شده،میخوام با دوستم صحبت کنم ، به نظرتون خودمو کوچیک ميکنم؟
دوست عزیز، به نظر،من وجود این موقعیت ها بااینکه تلخ هست،اما باعث شناخت اطرافیان شما هم میشه.جدا از تلخی این اتفاق که قطعا تحملش سخت هست،اما تکلیف را برای شما مشخص میکنه که به یک رابطه ناامن پایان بدید چه با دوستتون و چه پارتنرتون.اما من از شما میخوام از خودتون سؤالات زیر را بپرسید: در این اتفاق بیشترین چیزی که منو بهم ریخته چیه? و چرا ناراحتم? آیا من سهمی در اتفاق به وجود آمده دارم? آیا رفتار دوست من باعث شده فکر کنم به اندازه کافی برای جذب یک مرد خوب نیستم? به کودکی برگردید،آیا در کودکی مورد بی توجهی و طرد شدگی قرار گرفتید؟ با دقت به این سوالات جواب بدید.
سلام من بعد ۱سال جداشدم خیلی تنهام
شوهرم از هرلحاظ ازمن پایین تربود من کلی جعیزیه وماشین براش برده بودم،شاغل بودم
محیت بهش میکردم سرهردعوایی منو تهدیدمیکرد به جدایی ،چون میدونست قبلت ۲ماه عقدبودم وباکره فکرنمیکردجدابشم،رفیق بازشدید بود ،خسیس،عصبی و قبلا اعتیادشدید داشت ۶سال بود پاک بود ولی به من نگفته بود, وبهم حسکردم داره خیانت میکنه ،رفتارش بامن عوض شده بود
و اینکه زیر هزینه های زندگی جازده بود
منم تهدیدش عملی مردم
ولی خیلی ناراحتم همس زهش فکرمیکنم
همش خودمو سرزنش میکنم،منم ی ایرادات ریزداشتم ولی دربرابرایرادات اون هیچی نبود ،مطمعنم الان پشیمونه،ولی چقتی قهر کردم منو بلاککرد وحتی بهش گفتم طلاق اخرین راهه ،وجداشدم ازش بااین حال
حرمتا سکسته سد بین اون وخونواده مناصلا سراغی ازم نگرفت حالم خیلی بده،هیچ وقت نمیبخش وامیدوارم خداجوابسو بده ،چکارکنم بهش فکرنکنم؟
پریوش جان سلام
خودتو سرگرم کن
ورزش برو عزیزم
کتاب بخون
و دنبال علاقت برو عزیزم
سلام ...sd گرامی
شما در این نوشتار هفت مرتبه از واژه «دوست» استفاده کردهاید...
پس آنچه که از این بیان برمیآید آن است اتفاقاتی در حیطه و دایرۀ دوستی روی داده است که منجر به نادوستی شده است، پس باید در این گزاره دریافت که نوع و جنس آن دوست داشتن بر چه حالی نمودار بود که منجر به جدایی و در پی آن منجر به پیوستی دیگر در همان قالب شده است...
بنابراین آنچه که ما از این حالت مشاهده میکنیم؛ در بطن خود اصالتی از دوست داشتن به همراه ندارد، زیرا که هرگز دوست داشتن شامل حال تغییر و نوسانات در سرشت و بنیان خود نخواهد شد...
پس بنابراین باید دید علت و دلیل ایجاد چنین روابطی بر چه رکنی استوار است که از قاعده دوستی و دوست داشتن خارج است، و آنگاه به وجود آن علتها و به رفع مشکلات ناشی از آنها رسیدگی شود...
آنچه که عوام از آن به نام دوستی یاد میکنند بنا بر اینکه چون مثلاً مدتی باهم هستند و اوقات میگذرانند، اصلأ دوستی نیست و یک توهم است که به نام دوستی در ذهنشان به ثبت رسیده است...
بسیاری از این نوع روابط در مقاطعی از زمان متوقف میشود، و پس از گذشت مدتی دوباره در مقاطعی دیگر از زمان شکوفا میشود و آغاز به فعالیت میکند، که در این شرایط طرفین معامله مثلاً در یک توهم ذهنی به همدیگر قول میدهند که از این پس به دوستی خود پایبند باشند و از خطاهای گذشته همدیگر چشمپوشی کنند و آغازگر رابطهای نیکومند در از این پس خود باشند، و به آن باهم بودن که نامش را دوستی گذاشتهاند ارزش بدهند و معنابخشی کنند به آن...
و اما اینکه شما میفرمایید دوست شما پس از قطع ارتباط با شما با دوست دیگر شما دوست شده است، اول اینکه باید به آن شناخت رسیده باشید که دوست شما اگر شما را دوست میداشت حاضر به جدایی از شما بود...؟
و همچنین آیا دوست صمیمی شما که با آن دوست شده است آیا دوستدار واقعی شما بود که اقدام به دوستی با ایشان کرده است...؟
پس اگر در سیر این اندیشهها بر طبق شناخت عملی از آنها بر اساس روابط مدتداری که با هر دویشان داشتهاید، به آن نتیجه رسیدید که آنها با شما به طرح دوستی خالصانه نبودهاند و یا به طرح دوستی خالصانه بودهاند، در اینصورت میتوانید بهترین نتیجه را برای ادامه و یا عدم ادامه روابط خود با آنها را برگزینید...
بهترین یاریگر و پاسخدهنده به خود شما تنها خودتان هستید به خودتان، و بهترین تصمیم را خودتان میتوانید در این خصوص اتخاذ نمایید...
با تشکر
برف تابستانی بسیار زیبا تحلیل می کنی!!!
در پاسخ به:
سلام ...sd گرامی
شما در این نوشتار هفت مرتبه از واژه «دوست» استفاده کرده&zwnj...
ممنون
در پاسخ به:
سلام ...sd گرامی
شما در این نوشتار هفت مرتبه از واژه «دوست» استفاده کرده&zwnj...
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید