سلام وقتتون بخیر من خیلی احساس دلتنگی می کنم پسری که ۳ سال بود احساس عمیق داشتیم. البته هیچوقت نگفت وقتی فهمید از من کوچکتر و من دنبال ازدواج هستم کلا ناپدید شد من در بازار هنگام خرید دیدمش مادرم یک روز گفت خیلی نگاهت می کنه توجه داره این سه سال طول کشید ولی حرف نزد الته خیلی نزدیک شده بود دیگه من باهاش حرف زدم. کلا ارتباط خاصی نبود فقط چشمی بود و اینکه منتظرم بود می رفتم. وقتی یهو رفت و پیجش رو حذف کرد و خودش رو قایم می کنه نبینمش ۲.۵ ماه خیلی روم اثر گذاشت من ۴۲ سال دارم. به ازدواج باهاش فکر نکرده بودم خوشم اومده بود. من خیلی فعالیت ها کردم فراموشش کنم حس دلتنگیم عمیقه مخصوصا مجبورم برم بازار و نیست. چه کنم. خیلی گریه میکنم. دلسرد از همه چیز کار می کنم اما دلتنگ و دلزده یکم بهتر شدم ولی گریه زد دارم. متشکرم
درود بر شما اول از همه، میخوام بهت بگم که کاملاً طبیعیِ این حسهایی که داری. تو سه سال یه احساس عمیق داشتی، حتی اگه ارتباطتون فقط چشمی بوده باشه، ولی بالاخره یه جور پیوند ذهنی و احساسی شکل گرفته. الان یه دفعه اون آدم ناپدید شده و این مثل یه خلا عاطفی سنگین روی تو افتاده. چرا این اتفاق اینقدر تأثیر گذاشته؟ • احتمالاً یه جور امید یا انتظار ناخودآگاه داشتی. شاید حتی بدون اینکه خودت بدونی، یه سناریوهای ذهنی ساختی که ممکن بود به یه جایی برسه. • مغز ما به نبودن کسی که عادت کرده، واکنش نشون میده. تو این مدت حضورش، هرچند از دور، یه جور لذت ذهنی یا دلگرمی بهت میداد. الان مغزت انگار هنوز دنبال اون حس قدیمیه. حالا باید چیکار کنی؟ اول از همه، به احساست احترام بذار. سرکوبش نکن. گریه طبیعیه، دلتنگی هم طبیعیه. ولی مهم اینه که غرقش نشی. باید جایگزینهای عاطفی پیدا کنی. نه اینکه بلافاصله وارد یه رابطه جدید بشی، ولی ارتباطهای جدید بساز. با دوستات وقت بگذرون. با آدمهای جدید حرف بزن، حتی در حد یک سلام و احوالپرسی ساده. از بازار یه جای دیگه بخر. شاید مسخره به نظر بیاد، ولی گاهی یه تغییر کوچیک در مسیرهای روزمره، به مغزت کمک میکنه که کمتر دنبال نشونههای اون آدم بگرده. به خودت یادآوری کن که اون آدم، از تو فرار کرد، نه تو از اون. این یعنی مسئله از سمت تو نبوده، بلکه اون ظرفیت مواجهه با واقعیت رو نداشته. پس ارزش خودتو زیر سؤال نبر. هر بار که دلتنگ شدی، خودت رو با یه کار جدید سرگرم کن. یه زبان جدید، یه هنر، یه مهارت که نیاز به تمرکز زیاد داره. این کار مغزتو درگیر چیزای دیگه میکنه. روی خودت تمرکز کن. نه به این معنی که فقط سرت رو شلوغ کنی که فراموش کنی، بلکه واقعاً یه قدمی برای رشد فردی برداری که بعداً حس کنی این دوران یه نقطه عطف برای قویتر شدن بوده. اگه این حالت طولانی شد، یا حس کردی افسرده شدی و دیگه به چیزایی که قبلاً برات لذتبخش بودن، علاقه نداری، شاید بد نباشه با یه مشاور صحبت کنی. چیزی که الآن داری تجربه میکنی، یه جور عزاداری عاطفی ـه. زمان میبره، ولی مطمئن باش که تموم میشه. تو قویتر از اون چیزی هستی که الآن حسش میکنی. لطفا دوره رايگان تله هاى زندگى را طى كنيد https://radiobina.net/workshops/4/schema-therapy
سپاس فراوان از شما خیلی دلگرم شدم. پس من اشتباه نکردم. جالبه وقتی توجهم به این موضوع کم شد دیروز وقتی رفتم بازار خرید داشتم دیدمش اومد از مغازه منو دید ولی نرفت. حتی وقتی رفتم جای دیگه خرید کردم از اونجا رد شدم از دور منو دید اما فرار نکرد یا پنهان نشد. وایستاد اونجا فکر می کنم به من نگاه می کرد توجه نکردم بهش. من اصلا فکر نمیکردم حتی بدون گفتگو یک احساس انقدر قوی اونم برای دختری به سن من بوجود بیاد خوشبختانه مشغولم. متشکرم
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید