من و نیما میشناسند دو تا خواهر دارند که مهاجرت کردند پدرم و سال ۹۹ از دست دادم سال ۱۴۰۰ مادرم من و از دست دادم. ما ۶۶ ها خیلی بدبختیم خیلی غدیم خیلی سخت پسندیم یکی از اشتباه ترین کارهای دنیا بدنیا اومدن من بود جنایتی که پدر و مادر من در حقم کردند ما رو تو مملکتی بدنیا آوردند که قفسه اجازه کار بهت نمیدند اجازه رشد هنر قفله واست درآمد اونجوری اقتصاد خیلی زود میفهمی این دنیا دیگه بدرد نمیخوره ولی دیگه باید تن بدی به این اجبار.دیگه نمیتونم فقر و بی پولی و تنهایی رو تحمل کنم میخوام خودکشی کنم فقط بخاطر خواهرام دست نگه داشتم اونم فکر نمی کنم واسشون اهمیتی داشته باشه دیگه نیمتونم مبارزه کنم سیگار میکشم زودتر بمیرم خوشبحال اون بچه هایی که همون نوزادی میمیرند خوشبحال اونا که مردند مرگخیلی خوبه دیگه نمیتونم تحمل کنم این زندگی رو ذهنم اشفته است کار ندارم پول ندارم ازدواج نکردم چهل سالم شد عمرم رفت چرا من تو این دنیا باشم دیگه خسته شدم خسته شدم نمیتونم این همه تبعیض و فشار و تحمل کنم. گذشته ام داغونه الانم که خونجگر میخورم اینده هم که از امروز بدتره هر روز پا میشی تورم گردنمو دلره میشکنه داره منو خفه میکنه این از اینترنت این از همه چیز من هیج وقت حلصر نیستم بچه دار بشم و میرم خودم مقطوع النسل میکنم چون دوردن بچه جنایت بزرگه در حق اون من که چهل سال اختلاف سنس باهاش پیدا میکنم تو این شرایط تو این مملکت
سلام اقا نیما تنهایی، خصوصا وقتی خودت انتخابش نکرده باشی،میتونه خیلی درداور باشه.تو این تنهایی ناخواسته اونقدر مغز افکار میبافه وتجزیه تحلیل میکنه که ناخوداگاه میبینی هیچ امیدی به اینده نداری و پوچی زیستن را حس میکنی حالتونو کاملا درک میکنم چون شما در این درد تنها نیستی.و ما روزانه پای صحبت افراد زیادی مانند شما هستیم که فشار اقتصادی تنهایی و بار مسئولیت اونها را به بن بست میرسونه من نمیخوام حرف های انگیزشی و مصنوعی بهتون بزنم که پاشید رویا بسازید اینده مال شماست…. خیلی کلیشه ای هست،اما میخوام واقعیت این زندگی را بگم.این زندگی فقط یک تجربه ست هر شخصی معنا و داستانی میبافه تا بتونه زندگیش را از پوچی نجات بده،براتون سوال پیش نیومده چرا اونهایی که ثروتمند هستن و میلیون ها دلار ثروت دارن،باز دنبال پول افرینی هستن؟ همش پول نیست، تلاش برای ساختن و خلق کرذن باعث امید میشه چون اگه نباشه همه ما باختیم هممون مرگ را تجربه میکنیم چه خودخواسته چه ناخواسته و طبق روال طبیعی.پس در این حقیقت مشترکیم و اگه هممون بهش روزانه فکر کنیم معنا و انگیزه را از یاد میبریم اما با خودتون فکر کنید حالا که چیزی برای از دست دادن ندارید،ایا ارزش نداره یک فرصت به خودتون بدید؟کسی که از زندگی سیر شده ،دیگه نه ترس مرگ داره نه ترس از دست دادن پس من میگم شما یک پله جلوترید چون الان میتونید ریسک کنید تلاش کنید ،شکست و ناکامی تلخ تر از مرگ نیست. برای شروع عجله نکنید،اروم اروم این برنامه را اجرا کنید تا ابتدا مغز شما از افکار سم زدایی بشه صبح ها در نور خورشید پیاده روی کنید یک ساعت اونقدر راه برید که خسته بشید فقط یک ماه این روتین را انجام بدید تا ببینید جطور همین مغزی که فرمان نیستی میده چطور راه حل جلوتون میگذاره اگه دوست دارید بیشتر صحبت کتید و دنبال بهبود وضعیتتون هستید همینجا پیام بگذارید تا به تدریج بتونید افکارتون را و بعد زندگیتونرا مدیریت کنید شما ۴۰ سالتونه،سنی که در اشعار ایرانی و روایات ما سن پختگیه. این شروع زندگی شماست نه پایان نکته بعدی اینکه قرار نیست همه ازدواج کنن و صاحب بچه بشن، با الگوهای دیکته شده جامعه حس ناکامی را در خودتون ایجاد نکنید.
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید