با سلام وسپاس به خاطر وقتی که میگزارید با همسرم اصلا تفاهم نداشتیم بهد از سالها زندگی مشترک وداشتن فرزند متوجه شدم که بیشترین دلایل اختلافات ولجبازی وبی توجهی همسرم عدم براورده کردن نیازهای من حتی جدا کردن جای خواب به بهانه ترس فرزندم وغیره به این دلیل بوده که من فقط براش بانک خوبی بودم ونیازهاش را براورده می کردم ومن را دوست نداشته ونداره وتنها دلیل موندگاری توی زندگی مشترک هم اول وجود فرزندمون ودوم منتظر فرصت مالی مناسب بوده این بود که علی رغم میل خودم از زندگی مشترک بیرون امدم( البته قبلش دوماه بهش فرصت دادم اما تلاشی برای خودم ندیدم همسرم به ظاهر التماس میکرد که ببخشمش اما من چیزی که متوجه می شدم این بود که نگران شرایطی که ازدست میده هست ومواجه شدن با ترس هاش بود که باعث گریش میشد وتوی گریه هم نمیگفت من را دوست داره همش میگفت خانواده ودخترم را دوست داره الان هم حال خودم بده ودخترم هم طبیعتا خوب نیست ومیگه مامان پیش هرکدام که هستم دلم برای اون یکی تنگ میشه دخترم زیر نظر رواشناس کودک هست منم کلاس یوگا میرم اما باز حالم بده وگاهی پشیمان میشم چه کار کنم
سلام طلاق واقعا پروسه سختیه هرچند اگر بهترین تصمیم ممکن باشه ، بهترین کار را در حق دخترتون کردید که زیر نظر مشاور هستن به نظر من مدتی را خلوت کنید، اگه بتونید سفر برید که عالیه و دخترتون را هم ببرید یا تنها برید تا با فراغ خاطر در مورد این تصمیمتون فکر کنید هر تغییری دردی را به همراه داره، گاهی تا چیزی خراب نشه، تحولی صورت نمیگیره بعد از اینکه سفر رفتید و خلوت کردید، مجددا برامون بنویسید حستون چی بوده. سعی کنید افکار و ترس هاتون را روی ورق کاغذ بنویسید تا ببینید واقعا چی شمارو میترسونه.
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید