وقت بخیر من یه احساس ناخوشایندی نسبت به خانواده همسرم دارم، تا چند وقت دیگه قراره پدر بشم. اصلا نمیدونم چه حسیه. ولی همش فکر میکنم بعد تولد فرزندم، همسرم قراره مدام اونجا باشه. ۳ تا برادر و ۱ خواهر داره. خانواده خوبی هستن به لحاظ فرهنگی. ولی مثلا تو تعارفات و حرفای روزمره میشنوم اونا میگن تو بچه بیار ما خودمون بزرگش میکنیم، یا خانومم میگه، خوبه که پر جمعیت هستیم، خسته شدم هر دفعه یکی هست بچه رو نگه داره. یا ب من میگه بعد زایمان تا ۱ ماه حتما باید خونمون بمونم تا از من مراقبت کنن. حس خیلی بدی دارم وقتی میبینم خانوادش تو مکالماتشون یجوری حرف میزنن که انگار ما هم سهیم هستیم، ما هم حق داریم. خونه ما به خونه خانواده همسرم با ماشین یک ربع راه هست. ی وقتایی میشینم با خودم منطقی فکر میکنم، میگم خب من ک خونه نیستم و تا ۷-۸ شب سرکارم، باید یکی باشه ب خانومم کمک کنه، یکی مثل مادر همسرم، که هم مهربونه، هم دلسوزه و با اخلاق، و من هیچ بدی ازش ندیدم. بعد با خودم میگم، اینجوری اونا ب بچه من حس تملک پیدا میکنن. اصلا اینکه خانومم مدام و حداقل هفته ای ۴_۵ روز بخواد اونجا باشه تا شب ک من برم دنبالش اصولیه ؟؟ آیا تو تربیت بچه چند گانگی ایجاد نمیشه ؟؟ آیا ب مرور تو روابط من و همسرم تاثیر نمیزاره ؟؟ میدنید مجموعه ای از این احساس هارو دارم. حتما الان میگین چرا با خانومت صحبت نمیکنی ؟! من تو قسمت روابط بعد از ازدواج، همسر خودشیفته رو بیان کردم و احتمالا حضور ذهن داشته باشید یه قدری از خصوصیات ایشون رو. خیلی فکرم درگیر شده. نمیدونم مشکل از منه ؟ از همسرمه ؟ من با وجود اینکه خانواده همسرم خوبن، چرا همچین حسی دارم که با کوچیکترین حرفی مبنی بر حس تملک، وابستگی و ... بدم بیاد از حرفاشون ...
سلام لطفا ایمیل بزنید بهتر راهنماییتون کنم [email protected] عنوان را نام اکانتتون بنویسید:علی
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید