تبادل نظر

https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
nik732
تعداد پست: 3
2400 بازدید
عنوان تاپیک

هنوز بعده تموم شدن رابطم حالم خوب نشده

من به مدت یه سال با یه آقایی دوست بودم، هردومون ۱۹ ساله بودیم اون موقع ، خیلی زود رابطمونو جدی کرد و کله خانوادشو کشید وسط و فکر کرد من زنشم و باید زودم تو این سن کم عقد کنیم و مهاجرت کنیم و فکر میکرد هر جوری میخواد میتونه بهم زور بگه چون دعوامون میشد تنها کسیم که باید راه میومد من بودم. نه میذاشت درست درس بخونم نه کار کنم نه با خانواده ی خودم وقت بگذرونم ، همش یا باید باهاش تلفنی حرف میزدم یا چت میکردم که باهام بد رفتاری نکنه .اگه حرفی میزد و من باهاش مخالفت میکردم سر هر موضوعی باهام دعوا میکرد. تا حرفشم قبول نمیکردم دعوا رو ادامه میداد ، برام قیافه میگرفت ، هرچی از دهنش درمیومد به خودمو خانوادم میگفت ،اعتماد به نفسمو خورد کرد ، دوستامو پراکنده کرد ، خانوادمو دور کرد ، اراده و اختیارمو گرفت ، همه ی اینا رو هم با جنگ و دعوا. مثل بچه ها گریه میکرد و خودشو میزد تا من کوتاه بیام . گوشیمو چک میکرد ، شماره های دوستامو از تو گوشیم پاک میکرد یا حتی عکسامو، چتامو با دوستام میخوند ، باهاش دعوام میشد باز مجبور بودم کوتاه بیام . آخرم برای اینکه هیچی نگم بهش میرفت کادو میخرید ، بعضی وقتا کادو های گرون . این اواخر خیلی شدید گیر داده بود با پدر مادر من ملاقات کنه که پدر مادر من مخالفت کردن ، از اون موقع یه روز خوش برام نذاشت ، همین رفتاراش هی بد و بدتر شد ، قبلشم یا به آرایشم گیر میداد ، یا به لباسام یا به فالوورای اینستاگرامم ، حتی مادرشم جاسوسیمو میکرد که ببینه با کیا در ارتباطم تو فضای مجازی ، همه ی این فشارا رو تحمل کردم تا قبلش فکر میکردم با حرف زدن حل میشه مسائل ولی دیدم اینجوری نیست ، آخر سر دیگه رابطمو باهاش تموم کردم ، الان حدود یک ماه میشه ، ولی همش یاد گذشته میفتم و حالم بد میشه و حس میکنم هنوز آثارش هست و منو بهم میریزه ، نمیدونم باید چیکار کنم

۱۴۰۱/۰۶/۱۸، ۲۲:۴۷
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
radiobina
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 0

سلام عزیزم. دلتنگی الان شما کاملا طبیعی هست و گذر زمان حالت بی تابی ات را کمتر میکنه اما این تجربه فراموش نمیشه و نباید هم بشه. پارتنر شما درس بزرگی به خودت داده اینکه درگیر چه تله هایی هستی  و نقاط ضعفت را کاملا بیرون ریخته، من بهت توصیه میکنم با خودت تنها فکر کنی، دلیل کوتاه اومدنت، دلیل سکوتت، دلیل اطاعت بی چون و چرا در یک رابطه که آزار دیدی را بنویس. چه چیزی در اعماق وجودت هست که باعث شد به اون رابطه ادامه بدی؟ چرا قدرت نه گفتن نداشتی؟ چرا شخص دیگه ای باید برات مشخص کنه که چطور لباس بپوشی؟ آیا برات لذت بخش هست که کسی به جای خودت تصمیم بگیره؟ میخوام ریشه این رفتارها را با تفکر بیرون بکشی. مجددا برام پیام بگذار تا ببینم به چه نتیجه ای رسیدی

۱۴۰۱/۰۶/۱۹، ۱۷:۴۸
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
nik732
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 3

یادم رفت ذکر کنم که این آقا قبل از اینکه با من وارد رابطه بشه تحت درمان بوده ، یعنی من در جریان بودم که پیش روانپزشک میرفته و قرص مصرف میکرده، میگفت افسردگی داره ، ولی بعده یه مدتی معاشرت گفت حالش خوب شده به واسطه صحبت با من و منم باور کردم. منم چون دوسش داشتم وقتی پیشنهاد داد باهم باشیم قبول کردم.

اول رابطه هم خیلی خودشو خوب و روشنفکر نشون میداد ، میگفت نه با لباس پوشیدنم مشکل داره نه با معاشرتم با دیگران نه با کار کردنم ، ولی به مرور زمان برعکس همه ی اینارو بهم نشون داد و من یه جورایی قافلگیر شدم ولی علت اینکه ادامه دادم فکر میکردم باهاش صحبت کنم قانع میشه ، در ظاهر قانع میشد ولی باز بحثو ادامه میداد انقدر باهام دعوا میکرد که من کوتاه بیام ، یعنی یه جورایی از علاقه ی من سو استفاده کرد ، زودم با کادو دعوا رو جمع میکرد ولی من روز به روز حالم بدتر شدو افسرده تر شدم ، دیگه از موندن تو رابطه لذت نمیبردم ، یکی دیگه از دلایل کوتاه اومدن و سکوتم این بود که میگفت کل فامیلای ما درجریان ما هستن و اسمتو گذاشتم تو شجره نامه ی خانوادگی ، حتی ازم قول گرفته بود که هیچ جا نرم، واقعا توانایی نه گفتن رو بهش نداشتم ، یه جورایی انگار رامم میکرد تو یه سری مسائل ، تو یه سری مسائل هم انقدر دعوا میکرد که آخر سر من کوتاه بیام. 

تا حالا تو خانواده خودم پیش نیومده که کسی بهم بگه چرا این لباسو پوشیدی یا چرا اینجوری آرایش کردی یا چرا این رنگ لاکو زدی ولی این آقا میگفت، یه بار سره رنگ لاکم یه هفته باهام دعوا کرد ، یه جوری رفتار میکرد با من که حتی روم نمیشد از پدر مادرم کمک بخوام ، چون قبلش ازش تعریفای خوب کرده بودم ، میترسیدم به خانوادم بگم سرکوفت بزنن بهم ، ولی آخر که تصمیم گرفتم رابطمو باهاش تموم کنم پشتوانم بودم، دقیقا برعکس چیزی که فکر میکردم، پارتنرم انقدر منو نسبت به دوستام و خانوادم بدبین کرده بود که ازشون فاصله گرفته بودم حتی یه سری از دوستامو با زور و اجبار گفت باید باهاشون قطع رابطه کنم 

من اصلا دوست ندارم کسی برام تصمیم بگیره. از اولشم تو خانوادم اینطوری نبوده و نیست هیچوقت ولی ایشون دوست داشت تصمیم بگیره برام و خیلی مُصر بود که اینجوری درسته و باید برام تصمیم بگیره، تو دانشگاه نمیذاشت با کسی معاشرت کنم و حتی میترسید من به خودم برسم و کسی نگام کنه یا با پسر حرف بزنم یا حتی لباس خوب بپوشم، فعالیتای روزانمو قطع کرد ، هر روز میومد جلو دره خونمون که بریم بیرون که تو همونا باز دعوا هم میکردیم ، خیلی چاق شدم و اضافه وزن پیدا کردم چون با دادن اعتماد به نفس کاذب منو از ورزش و رژیم منع میکرد

یه حس نفرت به این شخص دارم و یه عصبانیت خیلی زیاد و این خشمم فروکش نمیکنه

در پاسخ به:

سلام عزیزم. دلتنگی الان شما کاملا طبیعی هست و گذر زمان حالت بی تابی ات را کمتر میکنه اما این تجرب...

۱۴۰۱/۰۶/۱۹، ۱۸:۴۵
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
nik732
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 3

یک چیزی یادم رفت اضافه کنم ، من مدت ها از رفتارها و اخلاقای پارتنرم خسته شده بودم و میخواستم جدا بشم ازش چون دعوا زیاد داشتیم ولی ایشون مظلوم نمایی میکرد و میگفت که خودکشی میکنه ، بارها به التماس افتادم و موندم ، چون میترسیدم اتفاقی بیفته و عذاب وجدان بگیرم یا خانوادش اذیتم کنن ، این بود که موندم ولی روزی که تصمیم قاطع گرفتم که بذارمش کنار دیگه نترسیدم و خب ایشونم اینکارو نکرد در آخر و فقط قصد داشت بترسونه 

اینو بعده جدایی متوجه شدم

در پاسخ به:

سلام عزیزم. دلتنگی الان شما کاملا طبیعی هست و گذر زمان حالت بی تابی ات را کمتر میکنه اما این تجرب...

۱۴۰۱/۰۶/۱۹، ۲۱:۰۳
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
radiobina
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 0

بهترین تصمیم ممکن را گرفتی و احساس گناه نداشته باش، تو مسءل بهتر کردن حال خودت هستی نه دیگران

در پاسخ به:

یک چیزی یادم رفت اضافه کنم ، من مدت ها از رفتارها و اخلاقای پارتنرم خسته شده بودم و میخواستم جدا ...

۱۴۰۱/۰۶/۲۵، ۱۴:۳۱

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید
کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات انجمن درد دل رادیو بینا می باشید
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
پر بازدید ترین تاپیک های امروز
گفتن حقیقت به پارتنر
۱۴۰۳/۰۸/۳۰ ۱۴:۵۲:۴۹
لاغری
۱۴۰۳/۰۶/۰۳ ۱۷:۰۶:۲۹
ترس از تنهایی
۱۴۰۲/۰۴/۱۵ ۱۶:۱۸:۳۳
بیشتر ببینید
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز