سلام
چند وقتی با کسی که خواستگار سابقم بود به صورت مجازی در تماس بودم و حقیقتا کنجکاوی بیش از حدم باعث شد تا ادامه دار بشه
ماههای آخر پشیمون بودم و در شأن خودم نمی دونستم که بخوام این رابطه رو ادامه بدم.
از پاسخ دادن طفره میرفتم یا جواب پیامهارو خیلی دیر میدادم تا خودش متوجه بشه و راهشو از من جدا کنه.
متاسفانه یک پیامک فرستاد و گوشی من دست همسرم بود و متوجه این ارتباط شد.
الان خیلی اوضاع من بهم ریخته و اصلا نمی دونم باید چیکار کنم
هرچقدر توضیح میدم قادر به قبول کردن نیست، البته زندگیم ادامه داره اما به کلی بهم ریخته و هیچ گرمی درش احساس نمیشه.
من دو فرزند دارم و همسرم رو خیلی دوست دارم
اما این کنجکاوی احمقانه همه چیز رو بهم ریخت، لطفا کمکم کنید تا زندگیم رو برگردونم.
من هیچ رفتار ناشایستی نکردم و فقط ارتباط کلامی اونم جنبه سوال و جواب و تجسس بی مورد بود. 😔
دوست عزیز، کمی زمان به همسرتون بدید، در حال حاضر ایشون نیاز به تفکر دارن و قطعا برداشت هایی هم در ذهنشون ایجاد شده که قطعا مثبت نیست. خودتون را به جای همسرتون بگذارید و از خودتون بپرسید اگر همسر شما چنین کاری میکرد، شما چه حسی داشتید. این همدلی باعث میشه که احساسات همسرتون را درک کنید. به جای اینکه رفتار خودتون را توجیه کنید، ابتدا شنونده همسرتون باشید و کاملا بهش گوش کنید. اجازه بدید هر احساسی که داره تخلیه بشه. اما به نظر من در یک فرصت مناسب براش نامه بنویسید و احساسات قلبیتون را بهش بگید. اگر هم میتونید یک زمانی با هم تنها باشید و باهاش رودر رو صحبت کنید. اما به جای توجیه رفتارتون، مسئولیت کاری را ه انجام دادید برعهده بگیرید. به اشتباهتون اعتراف کنید. اعتراف کردن و عذرخواهی میتونه کدورت را تا اندازه ای از بین ببره اما اگر مدام دنبال توجیه کارتون باشید، عذرخواهی شما هیچ تاثیری نداره.
ممنونم که درک میکنید.
بله درسته نیازمند زمان هست، خودم هم اصلا حال خوبی ندارم، نه می تونم غذا بخورم و نه راحت بخوابم و نه با کسی صحبت کنم
خانواده ام تو شهر دیگه ای هستن و من تو شهر دیگه ای و خیلی احساس گناه میکنم
حس عذاب وجدان و فکر اعتمادی که به من داشته و حالا همه از بین رفته داره نابودم میکنه.
رنگ به رخم نمونده و اصلا حالت طبیعی ندارم، خیلی خیلی پشیمونم، البته قبل اینکه همسرم بفهمه هم دیگه حوصله ای برای صحبت با اون شخص نداشتم و هرکاری میکردم که راهشو جدا کنه بازم بعد چند وقت پیداش میشد.
من فقط میخواستم بفهمم که شخصی که اون همه ادعای دوست داشتن میکرد و بارها و بارها خواستگاری کرد اما از خانواده من جواب رد شنید، چقدر می تونست خوشبختم کنه یا اینکه تصورات من از اون آدم به کل اشتباه بود.
وقتی متوجه شدم از اینکه خانواده ام اجازه ازدواج با چنین آدمی رو بهم نداده بودن مطمئن شدم اما متاسفانه دست رو دست گذاشتم و هیچ کاری برای اتمام این ارتباط انجام ندادم.
امیدوارم قدرت مقابله با این آسیب رو داشته باشم و زندگیم رو نجات بدم، درغیر اینصورت نمی دونم چی به سرم میاد...
سلام مشکللی که در ارتبط با همسرتون داشتید برطرف شده یا هنوز درگیر اون مساءل هستید؟
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید