سلام وقتتون بخیر من با یه دختر تو رابطهم بایسکشوالم که بیشتر گرایشم به پسراس ولی همیشه دوس داشتم رابطه با یه دخترم تجربه کنم اوایل که گارد ذهنم نمیراشت لذت ببرم همش میگفتم اشتباهه تهش قراره چی بشه بعدش که اونارو گذاشتم کنار یکم لذت ببرم این دختر راجب گذشتش بهم گفت با سن کمش تجربه های زیادی داشت در صورتی که من با سن بیشتر ازش اولین رابطهم بوده و هیچ گذشته بدی نداشتم بخاطر اینکه شهرمون کوچیکه و نمیخوام اسمم بد در بره با این حال با این موضوعات کنار اومدم بهش گفتم دوس ندارم کسی بدونه ما با همیم ولی متاسفانه اکثر دوستاش میدونن و منم قراره با نسل اینا وارد دانشگاه بشم همیشه ته ذهنم این بود این رابطه اشتباهه غلطه و یه روزی باید تموم بشه و از اونجایی که آدم تعصبی هستم شاید بخاطر خانواده ایی که توش بزرگ شدمه دوستام مثل این بودم مهم نبود برام ولی به عنوان پارتنر به شدت روش حساسم و اذیت میشم اگه یه استایل نا مناسب بزنه یا کار نا مناسب مثل سیگار و مشروب انجام بده (البته شاید اینا از نظر من نا مناسبه من نمیتونم برای بقیه تصمیم بگیرم شاید غلط من درست اون باشه ولی من اینم) بعد مدت ها دیشب خیلی رندوم اومد بهم گفت من اولین میک لاوم با یه پسر ،پسری بود که دوس پسرم نبود من تعجب کردم و بهم بر خورد با اونهمه داستان کنار بیام بازم؟ تازه یه چیزم هست گفته نمیخواد بهم بگه فقط سه نفر میدونن و میترسه دیدگاهم عوض شه و اذیت میشه میگه خلاصه که من بهم که بر خورد گفت انتظار داشتم بخندی موضوع مهمی نبود و اسم یکی از اکساشو آورد و گفت اون منو سرزنش نکرد بهم عذاب وجدان نداد و گفت پیش میاد چون من بهش گفتم پس هرچی پشتت میگن درست میگن و اینا بعد برام توضیح داد پسره اذیتم میکرد من برای اینکه ولم کنه رفتم بیرون باهاش بعد ماه رمضون بود و۶ به بعد کافه ها چون باز میشد من رفتم خونش مست کردیم یه کیس داشتیم و گفتم میخوام برم خونه اونم دیگه ولم کرد از نظر من منطقی نبود اصلا وقتی خانواده داری وقتی راه های دیگه هست ولی گذاشتم پای بچگیش ولی الان یه ترسی دارم از اینکه من کنارش دیده شم و برای ایندم بد بشه و دوسش دارم حتی با اینکه گارد داشتم و همش فکر میکردم غلطه و تموم میشه به آینده باهاش فکر میکردم ولی هم از این بابت هم از بابت مامانم که شک کرده و داره داغون میشه اونو هندل کنم خودمو چیکار کنم؟ دلم باهاش صاف نیست حس میکنم همه به عنوان دختر بد میشماسنش اسمش تو شهر بد در رفته نمیدونم چیکار کنم دلمم نمیخواد جوری کات شه که کلا از دستش بدم خیلی کلافهم
درود بر شما ممنون كه با ما مطرح كرديد چند نكته از پيام شما كه ميشه بيشتر در موردش گفتگو كرد و توضيح ميدم ولى حتما از يك متخصص كمك بگيريد. . ١-تضاد درونی تو تو از اول هم حس کردی این رابطه “اشتباهه” و تو ذهنت برایش تاریخ انقضا گذاشتی. دلیلش هم نه فقط گرایش جنسیته، بلکه ارزشها و تعصباتیه که باهاش بزرگ شدی. الان داری میبینی واقعیت دختر با استانداردهای تو نمیخونه، همین باعث کشمکش درونیت شده. این تناقض هیچوقت خودش حل نمیشه، یا باید ارزشهات رو بازنگری کنی یا رابطه رو. ۲. گذشته اون دختر واقعیت: گذشته آدمها پاک نمیشه. تو میتونی بگی «میپذیرم» یا بگی «نمیتونم کنار بیام». ولی این وسط گیر کردن و همزمان ادامه دادن رابطه، فقط تو رو میسوزونه و اون رو هم اذیت میکنه. اگه هر بار چیزی از گذشتهش میشنوی و برات مثل خنجر میشه، نشون میده با این موضوع صلح نکردی. ۳. نگرانی از آبرو و شهر کوچیک اینو دستکم نگیر. وقتی خودت مدام نگران اینی که “اسمم بد در بره”، یعنی حتی اگه اون دختر فرشته هم باشه، تو آرامش نداری. زندگی توی شهر کوچیک قوانین نانوشته خودش رو داره. نمیتونی همزمان بخوای آبرو داشته باشی، هم با کسی باشی که به چشم خیلیها «پرحاشیه» دیده میشه. ۴. عشق یا وابستگی؟ اینکه میگی «دوستش دارم» باید جدا بشه از اینکه «وابستهم» یا «میترسم از دستش بدم». عاشق واقعی بودن یعنی با کل شخصیتش راحتی، حتی گذشتهش. ولی تو بارها گفتی «دلم صاف نیست». این بیشتر نشونه وابستگی و ترسه، نه عشق سالم. ۵. راه حل • اگه ارزشها و خط قرمزات برات جدیان (مثل حساسیت به ظاهر، مشروب، سیگار، گذشته طرف)، این رابطه آیندهای نداره. هر روز گیر و حرص میخوری. بهتره صادقانه تمومش کنی. • اگه فکر میکنی میتونی باورها و قضاوتهات رو تغییر بدی و یاد بگیری «گذشته هرکسی مال خودشه»، باید از ریشه روی ذهنیتت کار کنی (که آسون نیست، مخصوصاً وقتی خانواده و شهر فشار میارن). • برای مادرت هم اگه فشار زیاد شده و شک کرده، این خودش یه هشدار جدیه: نمیتونی همزمان اون رو آروم نگه داری و این رابطه رو قایم کنی. حتما از يك متخصص كمك بگير
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید