سلام. من و همسرم وکیل هستیم، زنم مدام بهم گیر میده و برام قدغن میکنه که با همکاران خانم ام ۱حبت کنم و راهنماییشون کنم و با داستان های مندرآوردی سعی میکنه من رو از خیانت دور کنه که در واقع توقع داره من با کسی صحبت نکنم. چند روز دیگه دادگاه طلاقمونه و خانم دادخواست رو مطرح کرده، نظر خودم اینه که امنیت روان و ارامش ندارم و طلاق بهترین انتخابه، به نظر شما همچین مشکلی ارزش وقت گذاشتن داره یا جدایی بهتره با توجه به اینکه قبل عقد در مورد روابط و مسائل اینچنینی صحبت کردیم و ایشون متوجه و قانع شده بود که روابط اجتماعی اجتناب ناپذیره ولی خیانت انتخاب و ناشی از قصد و ارادست. منتهی بعد ازدواج سعی میکنه مثل مادر باشه و دست منو بگیره تا از چالش های اجتماعی ردم کنه در صورتی که من ۳۵ سالمه و اون ۲۶ سالشه و روابط اجتماعی گسترده نداشته ولی دوست پسر و روابط تلفنی و چتی داشته و به گفته خودش با اقایون همکاری نمیکنه چون احساسش به شوهرش رو تحت تاثیر میزاره
درود بر شما . با توجه به شرحی که دادید، به نظر میرسه همسرتون دچار افکار وسواسی و سوءظن مداوم شده که میتونه ریشه در اضطراب، سبک دلبستگی ناایمن یا حتی پارانویا خفیف داشته باشه. این نوع افکار معمولاً از کنترل خارج میشن و فرد واقعاً باور داره که خطری وجود داره، حتی اگر شواهدی نباشه. پیشنهاد من به عنوان کسی که در حوزهی عصبروانشناسی فعالیت داره: حتماً از رواندرمانی تخصصی مثل CBT (درمان شناختی رفتاری) یا درمان تنظیم هیجان استفاده کنید. اگر این افکار باعث ایجاد تنش دائمی و ناامنی روانی شده، طلاق یا جدایی موقت میتونه فرصتی برای بازسازی سلامت روان هر دو نفر باشه. فراموش نکنید که این نوع افکار، ریشه در ساختار مغز و الگوهای عصبی تثبیتشده دارن و با نصیحت یا توضیح ساده از بین نمیرن توهم خیانت و توهم توطئه این افکار میتوانند نشاندهندهی پارانویا خفیف تا متوسط باشند که گاهی در زمینهی اختلالات اضطرابی شدید، اختلال شخصیت مرزی (BPD) یا حتی اختلال شخصیت پارانویید دیده میشود. از دیدگاه نوروساینس، این افکار ریشه در بیشفعالی آمیگدالا (amygdala hyperactivity) دارند؛ آمیگدالا مرکز پردازش خطر و تهدید است و وقتی بیشفعال شود، شخص حتی در روابط عادی هم خطر خیانت یا توطئه را حس میکند. علاوه بر آن، درگیر شدن قشر جلوی پیشانی (prefrontal cortex) در مهار این افکار ناکارآمد است؛ یعنی فرد نمیتواند این فکرها را متوقف کند یا منطقی با آنها برخورد کند با توجه به ماهیت افکار فرد و تأثیر مخرب آنها بر رابطه و سلامت روانی، مراجعه به رواندرمانگر متخصص در اختلالات اضطرابی یا اختلال شخصیت مرزی بهطور فوری توصیه میشود. اگر این افکار بدون درمان ادامه پیدا کنند، نهتنها رابطه زناشویی بلکه کارکرد شغلی و اجتماعی نیز آسیب خواهد دید موفق باشيد
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید