تبادل نظر

https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
Azindokht
تعداد پست: 3
326 بازدید
عنوان تاپیک

طرد شدن

سلام مریم جان تورو خدا بهم کمک حالم خیلی بده من چندین بار پیام گذاشتم و جوابی نگرفتم و هر روز رابطم بدتر میشه من ۲۸ سالمه و با یه آقایی ۴ سال هست که در ارتباطم تو این مدت دعوا و ناراحتی کنار حال خوب و دوست داشتن زیاد داشتیم حدود یکسال و نیم پیش دوست من مهاجرت کرد و قرار شد من هم مهاجرت کنم و این مدت با هم درارتباط بودیم و با خانوادش رفت و آمد داشتم و چندباری بخاطر خانواده ایشون با هم بحثمون شد که این آقا طرف خانوادش بود و به شدت من رو ناراحت کرد ولی بعدا پذیرفت که اشتباه کرده و از من خواستگاری کرد و خیلی اصرار داشت که زودتر ازدواج کنیم و من بخاطر اتفاقاتی که پیش اومده بود در رابطه با خانوادش نپذیرفتم و گفتم نیاز به زمان بیشتری دارم یکماه پیش اومد ایران تو این یکماه خیلی دعوا و ناراحتی بینمون پیش اومد تا چند روز پیش که ما رو دعوت کردن خونشون و من تو دوران پریود بود به محض رسیدن ما مامانش شروع کرد به گلایه کردن از من پیش پسرش که من شنیدم و ناراحت شدم و با این آقا بحثم شد که چرا مادرش اینکارو کرده و ناراحت بودم که چرا اجازه داده این اتفاق بیوفته اولش سعی کرد آرومم کنه ولی بعدش عصبی شد و بهم گفت برو بسلامت دعوا بالا گرفت و خانواده ها هم وارد بحث شدن و اون کاملا پشت خانوادش بود و فقط به من میگفت تو مقصری تو اشتباه کردی و خیلی بد باهام رفتار میکرد و درمقابل خانوادش رو ناز و نوازش میکرد اونا شهر دیگه ای هستن و یکی دیگه از دوستانمون تو اون شهر اجازه نداد که ما برگرديم و اون اقا روز بعد سعی کرد دلجویی کنه از من و تقریبا اوضاع خوب شد که دوباره دوتا خواهرش به من حمله کردن و خیلی باهام دعوا کردن و من چیزی نگفتم اون آقا از من عذرخواهی کرد و گفت که با خواهراش صحبت کرده و بهشون گفته رفتارشون زشت بوده ولش مشخص بود که اصلا از رفتارشون ناراحت نیست و باز هم با مهربونی جلوی من باهاشون برخورد میکرد و گفت حاضر نیست بخاطر من خانوادش رو ناراحت کنه من خیلی جدی باهاش صحبت کردم که تصمیم به جدایی دارم که ایشون گفت من رو دوست داره و بعد از اون همه چیز خوب بود کلی به من محبت میکرد بغلم میکرد و بیرون رفتیم ولی وقتی برگشتم خونه دیگه به من زنگ نزد حتی پیام هم نداده خودم زنگش زدم جواب نداد و بعد چندساعت دوباره زنگ زدم که خیلی سرد برخورد کرد و دیگه بعد از دوروزه هیچ خبری ازش نیست با اینکه ما همیشه توی ۴ سال گذشته هرروز رو با هم درارتباط بودیم من خودم تصمیمم جداییه ولی دارم میمیرم از این درد حالم خیلی بده اصلا تحمل ندارم و فقط منتظرشم نمیدونم باید چیکارکنم لطفا بهم کمک کنه

۱۴۰۴/۰۳/۰۱، ۰۹:۳۸
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
Azindokht
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 3

تو دو خدا بهم جواب بدید خیلی حالم بده سردرگمم و نمیدونم باید چیکار کنم پارتنرم فردا از ایران میره و سه روزه با من تماسی نگرفته نمیدونم باید خودم بهش زنگ بزنم و پیام بدم یا صبر کنم خیلی استرس دارم و تو دلم آشوبه تحمل هیچی رو ندارم صدبار گوشی رو برداشتم پیام بدم و کنار گذاشتم راهنماییم کنید لطفا فردا بره دوباره تا چندسال نمیبینمش

۱۴۰۴/۰۳/۰۲، ۰۸:۳۷
A Radio Bina
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 1

درود بر شما، اول از همه، درک می‌کنم که شما در حال تجربه‌ی یک فقدان عاطفی بسیار دردناک هستید. رابطه‌ای که بر پایه‌ی علاقه و تلاش چهار ساله بنا شده، حالا بدون پاسخ و بدون پایان مشخص متوقف شده، و این دقیقاً همون چیزیه که ذهن رو به سمت نشخوار فکری، بی‌قراری و بلاتکلیفی می‌بره. اجازه بده قدم‌به‌قدم نگاه کنیم چه کار می‌تونید بکنید. ۱. واقعیت موقعیت را همان‌طور که هست ببینید، نه آن‌طور که دوست داشتید باشد رفتار این آقا—از انکار حمایت، ناپدید شدن بدون توضیح، قطع تماس، و پذیرش فشار خانوادگی—نشانه‌ی اجتناب هیجانی، بلوغ هیجانی پایین و عدم پذیرش مسئولیت عاطفی است. شما نمی‌تونید رابطه‌ای سالم با کسی بسازید که در مواجهه با تعارض، غیبت رو به گفت‌وگو ترجیح می‌ده. تکنیک: بنویسید «دوست داشتم او چگونه باشد» و «واقعاً چگونه بود». این کار به تفکیک «فانتزی رابطه» از «واقعیت رابطه» کمک می‌کنه. ۲. غمِ از دست دادن عشق را عزاداری کن، نه انکار یا انتظار درمانگران معتقدند پایان یک رابطه‌ی جدی، مثل سوگ از دست دادن یک عزیز است. تا زمانی که اجازه ندی احساساتت عبور کنن—نه فقط پنهان بشن—درمان عمیق اتفاق نمی‌افته. احساساتی مثل: • شوک • خشم • غم • ترس از رها شدن • احساس بی‌ارزشی همه طبیعی‌ان، ولی باید ازشون عبور کرد نه فرار. تکنیک: نوشتن نامه‌ای که برای او نوشته‌ای ولی ارسال نمی‌کنی، بهت کمک می‌کنه هیجانات سرکوب‌شده رو تخلیه کنی و ببینی چقدر در این رابطه تلاش کردی. ۳. شما قربانی نیستید—شما انسانی هستید که حد و مرز داشت ولی بارها نادیده گرفته شد رابطه‌ای که در اون: • خانواده به شما توهین می‌کنن • طرف مقابل بی‌موضع می‌مونه • بار رابطه فقط روی دوش شماست این رابطه نابرابر و سمیه—even if love was real. پیشنهاد تخصصی: تمرین “مرزگذاری سالم” رو شروع کنید. هر روز بنویسید «در آینده چه چیزهایی رو در رابطه نمی‌پذیرم» و بهش پایبند باشید. عزت‌نفس، از همین تصمیم‌های کوچک تغذیه می‌شه. ۴. رها کن، نه برای اینکه ضعیفی، برای اینکه قوی شدی و دیگه نمی‌خوای منتظر رفتارهای ناپخته بمونی وابستگی عاطفی با دوست داشتن فرق داره. وقتی کسی «بی‌خبر می‌ره» و «هیچ توضیحی نمی‌ده»، و شما هنوز «منتظر» هستی، این نشونه‌ی یک چرخه وابستگی ناسالمه. تکنیک پیشنهادی ACT (درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش): هر وقت فکرت می‌ره سمت او، بگو: «من متوجه‌ام که ذهنم منو به سمتش می‌بره، ولی الان انتخاب می‌کنم که به خودم توجه کنم.» ۵. گام‌های بعدی: ترمیم، نه پیگیری • اگر دسترسی دارید، مشاوره فردی شروع کنید (حضوری یا آنلاین) • شبکه‌ی حمایت اجتماعی سالم برای خودتون بسازید (دوستان غیرقضاوت‌گر) • خودتون رو درگیر یادگیری، فعالیت بدنی و هدف‌های کوچیک کنید تا ذهن فضا برای بازسازی داشته باشه چهار سال گذشته بخشی از مسیر شما بوده، اما تعیین نمی‌کنه چه کسی هستید. رابطه‌ای که سکوت و ناپدید شدن راه حلشه، جای بازگشت نداره. حالا وقتشه که نه برای او، بلکه برای خودت بجنگی و اينكه حالا وقتشه كه از يك مشاور كاربلد و حاذق كمك بگيريد. دوره رايگان تله هاى زندگى را در وبسايت و اكادمى انلاين طى كنيد. https://radiobina.net/workshops/4/schema-therapy

۱۴۰۴/۰۳/۰۲، ۱۰:۰۰
https://forum.radiobina.net/public/new/img/user-square.svg
Azindokht
عضویت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
تعداد پست: 3

سلام مریم جان ممنون ار همراهی و مشاوره من دوره تله های زندگی رو گذروندم و متاسفانه تا الان متوجه تله رهاشدگی ، وابستگی ، تله سوء ظن و بدرفتاری، تله فقدان عاطفی دارم نمیدونم چرا اینجوریه درصورتی که من تو یه خونه آروم و با عشق بزرگ شدم. تکنیک ها رو انجام دادم ولی هیچکدوم حال منو بهتر نکرد با مشاور صحبت کردم ولی هیچ تاثیری برام نداشته یجورایی حس میکنم دیوونه این مردم نبودش آزارم میده جوری که ادامه زندگی برام سخت میشه من تحصیلات کارشناسی ارشد دارم از وقتی یادمه درحال مطالعه بودم نقاش هستم و درحال یادگیری زبان به اطرافیانم میتونم کمک کنم ولی به خودم نه دیوانه وار میخوام که این آقا باشه میدونم اشتباه میدونم کاری کرده که قابل بخشش نیست و به درد آینده من نمیخوره ولی نمیتونم رها کنم واقعا ادامه زندگی بدون اون برام سخت شده. البته باید بگم که من تو سن ۱۷ سالگی یه ازدواج به اجبار خانواده داشتم که سراسر سختی بود و بدترین رفتارها رو تحمل کردم حتی کتک خوردن.

۱۴۰۴/۰۳/۰۲، ۱۸:۳۸

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید
کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات انجمن درد دل رادیو بینا می باشید
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
پر بازدید ترین تاپیک های امروز
قهر
۱۴۰۳/۱۱/۰۹ ۱۳:۱۷:۱۷
طرد شدن
۱۴۰۴/۰۳/۰۱ ۰۹:۳۸:۰۴
بیشتر ببینید
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز